شبکه یک - 3 اردیبهشت 1401

علی ع، امام است، نه "نوستالوژی"

بسم‌الله الرحمن الرحیم

یک نکته‌ای در باب نسبت ما و علی(ع) و عصر ما و عصر علی(ع) قابل توجه است و آن این که بعضی‌ها فکر کردند امیرالمؤمنین(ع) برای ما یک نوستالژی است و وقت و بی‌وقت، ربط و بی‌ربط از علی(ع) می‌گوییم و به عصر علی(ع) اشاره می‌کنیم. و فکر می‌کنند این فقط یک بزرگداشت شخصی است از باب محبّت و احترام به یک شخص فقط. و این سؤال در ذهن‌ها پیش می‌آید از این منظر که تا چه زمانی علی؟ و تا کجا علی؟ و آیا هرجا علی؟ بحث اقتصاد اجتماعی می‌شود علی. بحث سیاست می‌شود علی. بحث اخلاق و تهذیب نفس می‌شود علی. بحث شجاعت و شهادت می‌شود علی. بحث رحمت و محبت می‌شود علی. بحث عقلانیت و حکت می‌شود علی. این مسئله، یک مسئله شخصی است؟ یا یک بحث مسلکی است؟ جواب این است که هر دو، بحث‌ها عوض نشده، آدم‌ها عوض شده‌اند. امروز داشتم در خبرها نگاه می‌کردم برای این که بدانید مسائل امروز ما هنوز همان مسائل است. شکل تاریخی آن، نام اشخاص عوض می‌شود اما مسئله، ‌همچنان همان مسئله است. دیدم یکی از نمایندگان گفت بعضی‌ها از آمار ثروت‌هایشان را هنوز ندادند و بعضی‌ها از آن‌هایی که دادند آمار ثروت‌های میلیاردی در حدی است که آدم باور نمی‌کند یعنی خود شخص و بستگان درجه اول او صحبت از ثروت‌های صدها میلیاردی و هزار میلیارد است. الآن چند سال از امام گذشته است؟ سال 68 رفته، الآن هنوز 30 سال نشده، بیست و چند سال است یعنی دو دهه و اندی از امام(ره) گذشته، هنوز بعضی چهره‌های نسل اول بنیانگذار انقلاب هستند خودِ رهبری هست، بعضی از کسانی که در انقلاب،‌ جنگ، مسائل قبل از انقلاب را بودند و هنوز هستند یعنی نمی‌شود به یک معنا گفت که کاملاً نسل عوض شده، ظرف دو و نیم دهه این اتفاق دارد پیش می‌آید کاملاً توجیه شده و موجه! یعنی کسی شرمنده نیست. هم با افتخار سرش را بالا می‌گیرد می‌گوید و هم از آن طرف همه عادی می‌بینند. ما هم بنا را نمی‌گذاریم بر این که همه این‌ها دزدی است نه، فرض کنید همه این‌ها نان حلال است حالا چطوری در این سی سال این‌ها جمع شده؟! ببینید چطوری دارد عادی می‌شود چطوری ارزش‌های دهه 60 در دهه 90 عوض می‌شود. بلاتشبیه و بلانسبت فاصله زمان حکومت پیامبر(ص) و زمان حضرت علی(ع) یک چنین فاصله‌ای بوده، چند سال بود؟ 25 سال. دو و نیم دهه. 25 سال بعد از پیامبر(ص) امیرالمؤمنین به حکومت رسیده، ارزشها عوض شده است حالا علی را با درجه 3 و 4 مقایسه می‌کنند یک جاهایی حق به آن‌ها می‌دهند و یک جاهایی حق به این می‌دهند. حضرت علی(ع) وقتی به خلافت رسیده می‌فرماید نه فقط در مسائل سیاسی و اجتماعی که اختلافات زیاد پیش می‌آید حتی در عبادات، در یک روایتی از حضرت امیر(ع) است که فرمودند حتی در عبادات. یک کسی آمد گفت چرا حالا که به حکومت رسیدید کل مسائل را یک جا اصلاح نمی‌کنید؟ مفاهیم نظری غلط، عملی را؟ چرا اصلاح نمی‌کنید؟ فرمودند این‌طور نیست که تو می‌گویی. فقط در عبادات بیش از 40 بدعت در امّت رایج شده است که اصلاً تصرف در عبادات شده است اگر آن‌ها را بگویم نمی‌پذیرم یک نسل این‌طوری عبادت می‌کند حالا شما یک مرتبه آمدی می‌گویی این‌طوری نیست سنت پیامبر آن است! حضرت امیر(ع) گفت نمی‌توانم بگویم اگر بگویم یا این‌ها که ضعیف‌الایمان هستند در اصل دین و ایمان‌شان شک می‌کنند و می‌گویند نکند کل احکام الکی است یا در من شک می‌کنند و می‌گویند این منحرف است! ببین راست می‌گفتند این اصلاً با اصل دین مشکل دارد لذا من چاره‌ای نداشتم که در این موارد سکوت کنم برای این که مسائل مهم‌تری مطرح بود. در اخبار دیدم یک آقایی در نجف، آقای سیستانی طعنه زده که مرجع تقلید سیاسی هیچ ارزشی ندارد مرجعی مرجع تقلید است که اصلاً با این مسائل سیاسی کاری نداشته باشد!‌ ببینید در نجف، کنار علی، حوزه شیعه، 20 سال درس خارج فقه و اصول، تهش این شده است! که اگر مراجع تقلید در مسائل سیاسی‌که مثلاً‌ آمریکا آمده عراق را اشغال کرده یا داعش و... اظهار نظر بکند این مرجع تقلید هیچ ارزشی ندارد! خب درست زمان امیرالمؤمنین(ع) همه این دیدگاه‌ها بود. همه در حکومت هزار میلیاردر پیدا شد هم بین علمای اسلامی کسانی که می‌گفتند اصلاً دین چه ربطی به سیاست دارد؟ به ما چه؟ بنشین این‌جا احکام بگو، اخلاق خصوصی و شخصی بگو. آن وقت این که پیامبر(ص) آخرین تماس با مردم در همان حج آخر که بعدش قضیه غدیر پیش آمد وقتی آمد خلاصه اسلام را به شکل یک مانیفیست به امّت عرضه می‌کنند. ظاهراً پیامبر اکرم(ص) دوتا سخنرانی در منا دارند یکی دهم ذی‌الحجه و یکی هم در ایام تشریع که این‌جا به هر دوی آن اشاره می‌شود. حج را معرفی می‌کنند و احکام دین را می‌گویند خلاصه می‌خواهند بگویند حواس‌تان باشد یک تمدن اسلامی و نظام اسلامی چیست. همه‌اش بحث‌های سیاسی و اجتماعی است. بحث فقط احکام عبادی و طهارت و نجاست اصلاً در این‌جا نیست. آن‌ها معلوم است جزو مسلّمات فردی و شخصی است. پیامبر اکرم(ص) در آخرین سخنرانی‌هایشان در حج که شیعه و سنی نقل کردند چه عناوینی را مطرح کرده است؟ یکی‌اش جهاد است. ایشان می‌گوید نهضت ادامه دارد. پیامبر(ص) آن‌جا می‌فرمایند بعد از من نهضت ادامه دارد و باید برای گسترش توحید و عدالت، در سطح جهان به داد بندگان خدا برسید همه جا با قدرت‌های فاسدی که بر ملت‌ها مسلط شدند و نمی‌گذارند ملّت‌ها آگاه بشوند و به حق خودشان برسند بایستید.

دیگر پیامبر(ص) راجع به چیزهایی صحبت کرده است؟ راجع به وحدت مسلمین. پیامبر(ص) در سخنرانی حج‌شان در منا می‌فرمایند بعد از من به جان هم نیفتید. اصحاب به جان هم نیفتند. مؤمنین و امتی به جان هم نیفتید. وحدت را علیرغم اختلافات نظری‌تان حفظ کنید، منافع‌تان را کنترل کنید، این‌ها سیاست نیست؟ اعلام می‌کنند که مراقب باشید بعد از این که من می‌روم دوباره به ارزش‌های جاهلیت برنگردید، شما در خطر هستید این ارزش‌ها را در این 10- 20 سال کنار زدیم اما در بعضی از شماها رسوب کرده است در قبیله‌تان رسوب کرده است در مخ‌تان و قلب‌تان است دوباره برنگردید. فرمودند «ألا بکل مغفره فی الجاهلیه تحت قدمی هاتین» تمام ارزش‌های جاهلی هرچه در عصر پیشااسلام و پیشا انقلاب ارزش شمرده می‌شد زیر دو پای، همه را زیر پایمان گذاشتیم دوباره برنگردید این آشغال‌ها را از زیر پا دربیاورید و دوباره به همان سبک زندگی برگردید! به همان نوع بازار، به همان نوع خانواده،‌ به همان نوع روابط بین قبایل، به همان نوع پوشش و تغذیه و قمار و فحشا و... به آن خشونت برنگردید. فرمودند ما تمام ارزش‌های جاهلی را این‌جا نفی می‌کنیم. و در مسائل اقتصادی و بازار فرمودند – حالا می‌خواهم ببینم این آقا در نجف، زیر سایه علی(ع) تازه حالا فهمیده که اگر مرجع تقلید وارد مسائل سیاسی و اقتصادی بشود هیچ ارزشی ندارد! – بله اگر خودش بخواهد به یک جایی برسد هیچ ارزشی ندارد ولی اگر وارد بشود و بخواهد احکام خدا را توحید و عدالت را پیش ببرد و از مظلوم دفاع کند چطور ارزشی ندارد؟ پیامبر(ص) در آخرین سخنرانی حج‌شان در منا به اختلافات مالی و به مسئله فساد اقتصادی، و به مسئله ربا اشاره می‌کنند و می‌فرماید: «ألا و إن کل ربا من الجاهلیه فهو تحت قدمی هاتین» هم ارزش‌های جاهلی همه زیر پای من و هم تمام مناسبات اقتصاد ربوی که در عصر جاهلیت بود که ثروتمند به فقیر به شرطی قرض می‌داد پول می‌داد که پول بیشتری و چند برابری را به او پس بدهد و فکر می‌کرد یک توسعه و رشد اقتصادی است آن هم زیر پای من است. و بعد فرمودند برای این که نگویید خب حالا شعارش خوب است انشاءالله بعداً عمل می‌کنیم! فرمود از همین الآن عمل را شروع می‌کنیم نزدیک‌ترین شخص و رباخواران به من، عموی من عباس است! که تا قبل از اسلام ربا می‌گرفته، تا همین الآن ایشان ربا می‌گرفته تا همین ایام هم گاهی بوده است که هنوز تحریم صریح مطلق نشده است می‌گوید اولین بهره پولی که از اولین طلب ربوی که من این‌جا حذف می‌کنم طلب‌های عمویم عباس است ایشان در جاهلیت قبل از اسلام قرض داده، آن‌جا قرارداد بسته، طلبکار بوده که با سود بیشتر به او پس بدهند همه‌اش را من الآن نسخ کردم هیچ کس به عموی من عباس بدهکار نیست. اصل پول را هرکس پس داده است داده، دیگر بیش از آن چیزی نیست. تمام. قیچی. خط پایان ربا. پس از این دیگر اجازه ندارید با هیچ توجیهی دوباره در بازار به همدیگر قرض بدهید و بیشتر پس بگیرید. منطق ما قرض‌الحسنه و برادری اقتصادی است. ربا نابرادری اقتصادی است. هم دنیایتان را خراب می‌کند و هم آخرت‌تان. اشاره به ارزش تقوا کردند. اشاره کردند به این که تقوا چیز انتزاعی نیست. تقوا یعنی تقوای سیاسی، تقوا، یعنی تقوای جنسی. تقوا یعنی تقوای اقتصادی. تقوا یعنی تقوا در خانواده. تقوا یعنی تقوایِ.. ما تقوای خالی همین‌طوری روی هوا نداریم این که بگوییم کلاً اِتّقوالله! تقوا مصداق دارد و همه با هر کسی از ما با چندتا از مصداقش هر روز درگیر هستیم. پیامبر(ص) گفت تقوای انتزاعی نه، تقوا در اقتصاد، اقتصاد اسلامی. سیاست اسلامی، همه این‌ها سیاست و اقتصاد به علاوه تقوا. علم به علاوه تقوا.

دیگر این که فرمودند نصیحت ائمه مسلمین بر همه شما واجب است یعنی همه امّت باید سیاسی باشند. همه‌تان باید مراقب حکومت باشید. حکومت، مراقب همه شما باشد، حکومت مراقب خودش باشد و مردم هم مراقب خودشان باشند خب با وجود این تعابیر، آن زمان با فاصله کوتاهی بعد از پیامبر(ص) آمدند گفتند که مسائل سیاسی کاری به چیز ندارد شما حج‌تان را بروید کاری با حسین و یزید نداشته باشید! ملت هم آمدند حج رفتند اصلاً نفهمیدند حسین حج را نیمه‌کاره گذاشت و رفت. اصلاً نفهمیدند. یعنی حج غیر سیاسی شده بود. حج غیر سیاسی شده بود کثیف‌ترین و ظالم‌ترین حکومت‌ها، حاکمان و خلفا حج آمدند عبادت‌شان را می‌کردند جنایت‌شان را هم می‌کردند! عبادت به جای خود، جنایت هم به جای خود. بنابراین وقتی امیرالمؤمنین(ع) با فاصله 25 سال به حکومت می‌رسد با این که همان 25 سال هم به اصطلاح حکومت اسلامی بود ولی این‌قدر مسائل تغییر کرده بود همان‌هایی که مانده بودند تغییر کرده بودند زندگی‌هایشان، افکارشان، اخلاق‌شان، اعمال‌شان، آن نسل جدیدی هم که نبودند. یک کسانی بودند که اصلاً پیامبر را ندیدند و بعد از پیامبر(ص) به دنیا آمدند حالا زمان حکومت علی(ع) 25 ساله هستند. یعنی نسل جوان در جامعه هستند. نسل 25 ساله‌ای را که پیامبر ندیده، فقط از اسلام آن حکومت‌های پس از پیغمبر را دیده حالا با علی روبرو می‌شود. شما فرض کنید یک جوان 25 ساله یک مرتبه با یک کسی روبرو می‌شود که دارد می‌گوید با آن سبک حکومت قبل از من، من مشکل دارم. ایشان بعد از زمان ترور خلیفه دوم و این که خلیفه سوم می‌آید و شورای 6 نفره در حکم خبرگان، رأی‌ها مساوی مساوی است. هرکسی دوتا رأی دارد رأی عبدالرحمن بن عوف تعیین کننده است ایشان فامیل جناب عثمان است و از اموی‌هاست. به علی می‌آید می‌گوید آقا همه ما می‌دانیم که تو از همه شایسته‌تر هستی منتهی از تو می‌ترسیم، می‌ترسیم که به قدرت برسی ملاحظه ماها را هم نمی‌کنی! ما می‌ترسیم همه چیز را بهم بریزی. اگر قول بدهی، طبق قرآن و سنت پیامبر و سیره شیخین عمل کنی یعنی حکومت اسلامی ادامه قبل باشد به همان سبکی که تا به حال بوده است اگر قول می‌دهی درست به همان سبک ادامه بدهی همین الآن که من نظرم را بدهم نظرم حاکم است و شما رهبر می‌شوید شما خلیفه سوم می‌شوید. حضرت امیر(ع) می‌گوید نه، من قول نمی‌دهم چند نفرند که در این شرایط وعده ندهند، بگوید حالا در یک جلسه 5- 6 نفری همه هم رفیق‌های خودم و فامیل‌ها هستند دورهمی است به هم بگویند خیلی خب. بعد هم می‌گویند خودم دارم به سیره شیخین عمل می‌کنیم کی به کیست؟! این را نمی‌گوید، می‌فرماید نه، من اوضاع را تغییر می‌دهم من باید تغییر بدهم من بر اساس قرآن و سنت پیامبر(ص) با اجتهاد و تشخیص خودم عمل می‌کنم من خودم تشخیص بیشتر و درست‌تری می‌دهم من قبل از این‌ها مسلمان شدم من همیشه با پیامبر بودم من قرآن و سنت را بیش از این‌ها می‌شناسم. قبول نکرد. خب ایشان می‌توانست در آن شورا آن حرف را بزند. ببینید وضعیت خیلی دقیق و حساس و عجیب است. و بعد حضرت امیر(ع) وقتی که به حکومت رسیدند در نهج‌البلاغه می‌گویند که حالا بسم‌الله، مثل این که دوباره باید اسلام را از اول تعریف کنیم! حضرت امیر(ع) می‌فرماید اسلام دوباره غریب شد مثل روز اولش. روزی که پیامبر شروع کرد تنها بود پیامبر بود و من و خدیجه. کس دیگری نبود. حضرت امیر(ع) می‌فرمایند: دوباره اسلام بعد از 5/2 دهه، در این زمان، دوباره اسلام غریب شد مثل عصر آغازش. ما دوباره در اقلیت قرار گرفتیم دوباره حرف ما را نمی‌فهمند دوباره تن به اصول نمی‌دهند حکومت عوض شد، اسلامی شد اما کسانی وارد حکومت شدند که عقیده نداشتند، کار به جایی رسید که بخش شرقی امّت اسلام در جریان جناح معاویه نماز جمعه را معاویه چهارشنبه خواند و بعد توجیه شرعی کرد گفت چون جمعه شرایطی پیش می‌آید که شاید نتوانیم نماز بخوانیم لذا ما برای این که از ثواب نماز جمعه نیفتیم لذا چهارشنبه می‌خوانیم. همه هم گفتند بله درست است! این‌طوری بود.

اگر این انقلاب نشده بود ما خیلی از مسائل صدر اسلامی را نمی‌فهمیدیم. خیلی از مسائل پس از پیامبر(ص) را نمی‌فهمیدیم. چطوری می‌شود یک کسانی در دهه 60 شهادت‌طلب بودند و در دهه 90 دچار فساد مالی یا اخلاقی یا سیاسی یا اعتقادی شدند. چطور می‌شود یک کسی در دهه 60 در صف مقدم ادبیات و شعر انقلابی ولی در دهه 90 به آمریکا و کانادا پناهنده شده است؟ آن موقع به معاویه پناهنده می‌شدند. یک شاعری زمان حکومت علی(ع) طرفدار حکومت علی بوده و شعرهای انقلاب می‌گفته، جزو جبهه انقلاب اسلامی بوده، جبهه امام(ع) هر هفته یک شعر انقلابی، خبر می رسد که این هم توی‌زرد از آب درآمد توی یک جلسه‌ای او را گرفتند که دسته جمعی مشروب می‌خوردند مواد می‌زدند! و در آن جلسه خیلی‌ها بودند و خبرش هم همه‌جا درز کرده است دیگر خصوصی و محرمانه هم نیست. حضرت امیر(ع) فرمودند بروید او را شلاق بزنید و آن قانون را اجرا کنید فرقی نمی‌کند ایشان کیست؟ گفتند آقا این همه به نفع شما و علیه دشمنان شما شعر گفته است، می‌شود یک جوری درز بگیریم و خبرش را کسی نفهمد الآن اجرا نکنیم؟ فرمودند که نه، نمی‌شود. چون اگر من الآن با این کوتاه بیایم معنی‌اش این است که ما برای خدا اجرا نمی‌کنیم و برای خدا اجرا می‌کنیم. فرمودند که حد شرابخواری معلوم است بروید قانون را اجرا کنید تا این حد جاری شود. گفتند نمی‌شود یواشکی بزنیم؟ فرمودند نه این باید جلوی جمع بخورد و بقیه باید عبرت بگیرند و نگویند که این‌ها آن‌طرفی را می‌زنند و این طرفی‌ها را کاری ندارند! مردم باید ببینند ما این طرفی و آن طرفی نداریم. نخیر، بزنید. گفتند آبرویش می‌رود، فرمودند که خب خودش می‌دانسته، مگر نمی‌دانست فکر کرد یک رانتی دارد چون برای ما و انقلاب یک شعری گفته و توی خط ما و جناح ماست، فکر کرده یک رانتی است نه ما نمی‌توانیم بگذریم. شلاق را زدند خانواده و کل قبیله‌اش به عنوان اعتراض و تهدید پیش حضرت امیر(ع) آمدند که قبیله ما در همین اختلافات مدام کنار شما بود، خیلی‌ها شما را تنها گذاشتند حتی از نزدیکان‌تان، اما ما کنار شما ایستادیم، شاعر و روشنفکر قبیله است به شما خدمت کرد، این همه آن‌ها علیه شما شعر می‌گفتند ولی ایشان جواب آن‌ها را داد. بعضی از شعارهای این طرف را ایشان ساخته است، هنرمند است این جواب کارهای ما بود؟ این جزو جناح شما بود. حضرت امیر(ع) فرمودند مگر من چه کار کردم که این‌طوری برخورد می‌کنید؟ یک مسلمانی، یک تخلفی کرد خداوند دستور داده که در این مورد چه باید کرد؟ رسول خدا(ص) دستور داده که در این موارد باید چه کنید. خب آن قانون اجرا شد تمام. مگر من گفتم که ایشان هیچ ارزشی ندارد؟ یک خطایی کردی و چوب آن را هم باید بخوری، دوباره مثل قبل. پیغام داد که حیف آن شعرهایی که گفتم، حیف آن شب‌هایی که تا صبح بیدار ماندم به عشق تو خلاصه جوشش هنری کردیم! حیف این همه کارهایی که کردم، حیف فحش‌هایی که بخاطر تو و دفاع از تو از همکارانم خوردم! چقدر بعضی از این شاعرها و هنرمندان من را مسخره کردند و فحش دادند که برای علی شعر می‌گویی؟ او تا نمازشب نخوانی و هر روز روزه نگیری و راه نیفتی نوکر فقرا نشوی از تو راضی نمی‌شود برای او شعر می‌گویی؟ می‌گوید این همه من را اذیت کردند و علیه من جوسازی کردند من بخاطر شما مقاومت کردم حالا با من هم این‌طوری کردید؟ حضرت امیر(ع) پیغام دادند که ناراحت نشو، تمام تلاش‌های ما برای همین است برای توحید و برای عدالت است. عدالت یعنی همین. شعر برای عدالت گفتی، پای آن حاضر نیستی بایستی؟ مگر تو برای من شعر گفتی؟ تو برای عدالت شعر گفتی. خب حالا اجرا کن. من اگر در مورد تو اجرا نکنم دیگر نمی‌توانم از توحید و عدالت حرف بزنم. این شاعر چه کار کرد؟ رسماً به معاویه پناهنده شد و به امیرالمؤمنین پیغام داد که آن شعرهایی که به نفع انقلاب و اسلام گفتم آن اسلام شما همه را جبران خواهم کرد یعنی حالا شروع می‌کنم از آن طرف کتاب و شعر می‌نویسم! معاویه ما را تحویل می‌گیرد او هم مسلمان است اسلام فقط قرائت شما نیست یک قرائت دیگری هم دارد. ‌آن‌جا می‌شود هم شراب خورد و هم پول و زندگی‌ات تأمین است و هم شعر برای اسلام می‌گوییم! ما رفتیم. حضرت امیر(ع) نگفت حیف شد از دست رفت، گفت رفت که رفت! پول او شعرها و سخنرانی‌هایت و حرف‌هایت برای آن‌ها هدف نبود، هدف توحید و عدالت بود خودت را به باد دادی کل آن شعرهای هنری و مبارزاتی که کردی همه‌اش به باد رفت! مگر من برای حفظ خودم از طریق شعر تو حاضرم تو را بر اصل اسلام ترجیح بدهم؟ من و تو، خود من وسیله‌ام چه برسد به تو و چه برسد به شعر تو. ما وسیله‌ایم. هدف این است. فرمودند: «فَهَلْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ...» آمدند گفتند آقا ایشان رفت الآن آبروریزی می‌شود می‌رود توی رسانه‌های دشمن علیه شما شعر می‌گوید، می‌رود حرف‌هایش را پس می‌گیرد، آبرویمان رفت، حضرت امیر(ع) فرمودند نه آبرویمان تأمین شد فهمیدند که ما با خودمان شوخی نمی‌کنیم ما یک اصولی داریم «فَهَلْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ انْتَهَکَ حُرْمَهًًْ مِن حُرَمِ الله» این که چیزی نبود یک مسلمانی حریم الهی را زیر پا گذاشت «فَأَقَمْنَا عَلَیْهِ حَدّاً کَانَ کَفَّارَتَهُ...» ما هم حد الهی را که کفاره این عمل او بود در موردش اجرا کردیم ما خیلی کار مهمی نکردیم کاری که باید می‌کردیم کردیم، این حداقل کار بود و این‌جا جای بخشش هم نبود.

خب الگوهایی که حضرت امیر(ع) در آن دوران ساخت. ببینید در یک جامعه چند هزاری نفری در مدینه است حالا بگویید چند ده هزار نفر، ولی الگوهایی که ساخته است برای جامعه‌های میلیاردی امروز دقیقاً همان مسئله همان مسئله است و پاسخ همان پاسخ است خط و ربط‌ها همان‌هاست. یاد داد که چگونه آقازاده داشته باشید. زمان خلافت حضرت، گفت بگویید خانواده من و بچه‌های من چه غذایی می‌خورند؟ چگونه لباس می‌پوشند؟ و چطوری بین مردم هستند و چه ارتباطی دارند؟ راوی می‌گوید آمدم دیدم حسن و حسین(علیهماالسلام) دارند غذا می‌خورند نگاه کردم دیدم نان و سبزی و یک مقدار سرکه است. گفتم آقازاده‌ها شما آقازاده‌اید این چیست که می‌خورید؟ نزدیک بازار کوفه این همه انواع خوراکی‌ها «و فی الرحبته ما فیها » این همه نعمت و وفور نعمت در بازار کوفه، انواع و اقسام خوراکی‌ها و امکانات، وضع مردم هم که بالا آمده مثل اول اسلام نیست، الآن همه مرفه هستند و وضع اقتصادی خوب شده است این‌ها چیست که می‌خورید؟ در روایت نقل شده که امام حسن(ع) رو کردند به امام حسین(ع) هر دو لبخند زدند و گفتند که «ما اغفلک امیرالمؤمنین» برو غذای امیرالمؤمنین را ببین ما پیش او داریم اشرافی زندگی می‌کنیم! یا وقتی که زینب(س) از ابورافع گردنبند را عاریه می‌گیرد چطوری برخورد می‌کنند؟ یا قضیه عقیل. چندین مورد از این مسائل. یا یک کسی را می‌خواهند از قبیله بنی‌اسد حد اجرا کنند. بنی‌اسد معمولاً در مواضع خیلی وقت‌ها طرف علی(ع) بودند و در کربلا هم این‌ها آمدند شهدا را جمع کردند با وجود این، فرزند رئیس قبیله بنی‌اسد یا یکی از اشخاص خیلی مهم آن‌ها، دزدی کرده بود با همه آن شرایط دزدی، که قرار بود انگشت او را قطع کنند. بزرگان کل قبیله آمدند پیش امام حسن(ع) که ایشان را واسطه کنند که ایشان برود پیش پیامبر(ص) واسطه کنند. امام حسن(ع) فرمودند که لزومی ندارد من بیایم ایشان شما را می‌شناسد و شما هم ایشان را می‌شناسید اصلاً ایشان چنین روحیه‌ای ندارد که ما بخواهیم برویم سفارش کنیم. خودتان بروید با ایشان صحبت کنید انشاءالله مشکل‌تان حل می‌شود آمدند پیش حضرت امیر(ع) گفتند قضایا این‌طوری است. حضرت(ع) نگفتند که من حکم را اجرا می‌کنم یا اجرا نمی‌کنم بلکه گفتند من هر کاری را که در اختیارم باشد و هر کاری بتوانم در این رابطه می‌کنم بسیار خب. آن‌ها خوشحال خندان برگشتند آمدند توی راه برگشت به امام حسن(ع) رسیدند ایشان پرسید چه شد؟ آن‌ها گفتند خب الحمدلله حل شد! ایشان به ما وعده داد که مشکل را حل می‌کند. امام حسن(ع) پرسیدند ایشان دقیقاً به شما چه گفتند؟ گفت گفتند که هر کاری که از دست من بربیاید و دست من باشد حتماً انجام می‌دهم. امام حسن(ع) فرمودند بروید که قانون اجرا شد! گفتند که نه گفته هرکاری از دست من بربیاید، ایشان فرمود خب این کار در اختیار ایشان نیست بروید کارهای دیگری که باید برای معالجه دست او بکنید بروید انجام بدهید که ایشان قانون را اجرا کرد. این‌ها با تعجب و ناراحتی سریع پیش امیرالمؤمنین(ع) برگشتند دیدند قانون اجرا شد! گفتند شما ما را فریب دادی؟ ما گفتیم شما ... حضرت امیر(ع) فرمودند مگر من به شما چه گفتم؟ گفتند مگر شما نگفتید هرکاری از دستم بربیاید می‌کنم؟ فرمود چرا، ولی کاری از دست من برنمی‌آید چون حکم خداست. من مجری حکم خدا هستم دست من نیست که هرکسی را که دلم بخواهد اجرا کنم دست من نیست. امیرالمؤمنین(ع) در یک اشل کوچک، اتفاقاً ابعاد و اشل آن کوچک نبود این را بدانید، یکی از نکاتی که این‌جا اشاره کرده می‌شود و در این روایت هم هست این است که شاید یکی از برکات 25 سال بعد از پیامبر(ص) به حکومت رسیدن علی(ع) این بود که بعضی‌ها می‌گفتند این اصولی که می‌گویید تقوا، ‌معنویت، جهاد، عدالت، ساده‌زیستی، خدمت به خلق، تولید ثروت اما مصرف کم، تولید زیاد و از این قبیل، این‌ها برای همان جامعه اول اسلام بود که مردم مدینه فقیر بودند چیزی نداشتند توی یک جامعه خیلی کوچک با چند هزار نفر اینها قابل اجرا است اما زمانی که علی(ع) 25 سال بعد از به پیامبر(ص) حکومت رسیده، حکومت اسلامی ابرقدرت جهان اسلام شده است یعنی در همان 25 سال، مسلمان‌ها دوتا ابرقدرت جهان را شکستند و خودشان ابرقدرت جهان شده‌اند. شاهنشاهی ایران منهدم شده کل آن به قلمروی اسلامی پیوسته، امپراطوری روم متلاشی شده خیلی کوچک و پراکنده و ضعیف شده است و مدام دارد عقب می‌رود حالا ثروت است که وارد جامعه اسلامی می‌شود اسیر و برده و کنیز است که دارد می‌آید جمعیت تحت کنترل حکومت اسلامی ده‌ها میلیون شده است شاید هم بیشتر. شده نصف جهان. این حکومت دست علی(ع) می‌آید. در حالی که آنچه که بعد از پیامبر(ص) دست خلیفه اول ابوبکر آمده مدینه است و بخشی از جزیره‌العرب، تازه کامل هم نیست و بعدش هم تازه جنبش ارتداد شروع شده است این پیشروی‌ها بخصوص زمان خلیفه دوم اتفاق افتاد و در بخشی از آن زمان خلیفه سوم که از این طرف ایران رفت تا قدس و فلسطین و مدیترانه و شمال آفریقا و از این طرف هم کل ایران تا مرزهای چین و نزدیک مرزهای هند. بیشتر این‌ها زمان عمربن‌خطاب اتفاق افتاد بخشی کمی از آن زمان ابوبکر، بخشی هم زمان عثمان و بخش عمده‌اش زمان خلیفه دوم است. حالا که علی(ع) سر کار آمده است رئیس بزرگترین قدرت جهان است، ثروتمندترین کشور جهان است قدرتمندترین حاکمیت در جهان است. بعضی‌ها ممکن است بگویند آن اصول ارزشی و انقلابی که می‌گفتند همان 25 سال پیش اول انقلاب، قابل اجرا بود دیگر در دهه 90 این شعارها را ندهید الآن دیگر این حرف‌ها نمی‌شود این‌ها را ول کنید! اتفاقاً امیرالمؤمنین(ع) نشان داد که در دهه سوم نهضت انقلاب، حالا حکومت نصف جهان را گرفتند و الآن هم دقیقاً باید و می‌شود به همان اصول عمل کرد. من (علی) خلیفة بزرگترین مرکز جهان هستم بزرگترین منافع و قدرت و ثروت جهان الآن در اختیار من است اما غذایی می‌خورم و لباسی می‌پوشم که گرسنه‌ترین و گداترین افراد نمی‌توانند افراد بخورند هم خودم هم کارمندان حکومتم در جامعه راه می‌افتیم ببینیم کسی مشکلی دارد یا ندارد؟ این درس مهمی برای امروز ماست. ما همین الآن کسانی را داریم که از دهه 60 تا دهه 90 در حکومت بودند و هستند ولی می‌گویند تاریخ مصرف آن حرف‌ها تاریخ تمام شد آن حرف‌ها برای زمان امام بود الآن دیگر از آن حرف‌ها نزنید. ببینید وقتی این مقایسه‌ها را می‌کنید چقدر فهم این مسائل عادی می‌شود من نمی‌خواهم افراد را با افراد صدر اسلام مقایسه کنم می‌خواهم بگویم به لحاظ جامعه‌شناختی دوران پساانقلاب، بعد از دو – سه دهه برای این که بفهمید در صدر اسلام چه اتفاقی افتاد یک کمی به وضعیت خودمان نگاه کنیم. می‌گویند شعارهای دهه شصتی، مثلاً وقتی می‌خواهند یک کسی را بگویند مغزش کار نمی‌کند ساده است امّل است! واقعی‌بین نیست! می‌گویند این فلانی پنجاه و هفتی است! پنجاه و هفتی برای بعضی‌ها متلک شده است! پنچاه و هفتی یعنی عین همان زمان 57 انقلاب حرف می‌زند و فکر می‌کند. اتفاقاً حضرت امیر(ع) آمد بگوید که می‌تواند پنجاه و هفتی باشی و در پایان دهه 90 حکومت خود کاملاً پنجاه و هفتی فکر کنی اما کاملاً به‌روز، عاقلانه، با تجربه و موفق باشی. دهه 90 غیر از دهه 60 است آن شعارها را ول کن، - من کمتر دیدم به این قضیه توجه شود و این‌جا در این کتاب به آن توجه شده است – که یکی دیگر از برکات علی(ع) این بود که در دهه سوم بعد از فاصله‌گیری از ارزش‌های زمان رسول‌الله(ص) در دهه 90 آن انقلاب کاملاً می‌توان و باید دهه شصتی بود به لحاظ پاکی، صداقت، شجاعت، ‌فداکاری، آرمان‌گرایی، جدیت و در عین حال کاملاً واقع‌بین، با تجربه، عاقلانه این‌ها قابل جمع است. امیرالمؤمنین(ع) را پیامبر(ص) تربیت کرد که معنویت عینی را روی زمین و آسفالت ببینند! جهاد عینی، عدالت عینی، سازنده، بزرگترین تولید کننده و سازنده و پیش برنده اقتصاد مولد، بزرگترین مجاهد آزادی بردگان، حضرت امیر(ع) قهرمان آزادی بردگان است بیش از هزار برده را خریده، تربیت کرده و آزاد کرده است که اغلب هر کدام این‌ها یک کسی شدند به کشورهای خودشان برگشتند و یک کسی شدند. شایسته‌سالاری، می‌خواهد به دنیا نشان بدهد که در همه شرایط اسلام قابل پیاده شدن است، شعارهای انقلابی درست است، واقعی است، نگویید این‌ها پیاده شدنی نیست و شیوه‌های دیگری از انقلاب اسلامی را دارند اجرا می‌کنند حکومت اسلامی داریم تا حکومت اسلامی. معنی‌اش این نیست که هر کاری امیرالمؤمنین آن موقع می‌کرد عیناً باید انجام بشود که اگر یک دست پیراهن داشت آن را می‌شست باد می‌زد تا خشک بشود بپوشد و لباس دیگری نداشت عیناً همان اجرا بشود. نه، اما این که رسیدگی به ضعفاء، به فقرا، توحید، اخلاق و معنویت، عدالت،‌ انصاف، احترام به حقوق بشر، به حقوق انسان، مقاومت و مبارزه در برابر جبهه‌های ضد دین و ضد مردم، محکم و تا آخر ایستادن سر مبانی حق و دفاع از حق، در همه زمان‌ها شدنی است، ببینید یک چیزی الآن بین ما رایج است مثلاً در بازار یک خطایی می‌کنیم در سیاست یک غلطی می‌کنیم بعد ما می‌گویند چرا این کار را کردید؟ بگوییم ای بابا این زمانه اقتضاء یا این دوروزمانه این‌طوری است. می‌شود در این دور و زمانه یک تجارتی کرد که کلاه برنداری؟ سابقاً می‌شده! نه آقا سابقاً مثل الآن بوده و الآن هم مثل سابقاً است. بعد جالب است نگاه می‌کنیم می‌بینیم هزار سال پیش هم مردم هم همین حرف‌ها را می‌زدند. جالب است امام(ع) به طرف می‌گوید چرا این کار را کردی – هزار سال پیش – طرف به امام(ع) می‌گوید ای بابا زمانه خراب شده است اوضاع خراب است مردم فاسد شدند مگر الآن می‌شود به حرف انبیاء عمل کرد؟ جالب است هزار و چند صد سال پیش هم عیناً همین حرف‌ها را می‌زدند که ما الآن می‌گوییم که الآن این کار را می‌کنیم می‌گوییم چرا این کار را کردید آقا می‌شود توی سیاست رفت و دروغ نگفت؟ بگوییم سیاست این‌طوری است دیگر! بازار این‌جوری است دیگر! همان زمان هم همین حرف‌ها را می‌زدند. حضرت لوط(ع) توی قوم لوط آمده می‌گوید چه کار دارید می‌کنید؟ می‌گویند آقا مگر می‌شود نکرد همه دارند همین کارها را می‌کنند! هزاران سال پیش. شعیب(ع)، صالح(ع)، هود(ع) این‌ها را که قرآن ذکر می‌کند برای این که بگوید همیشه همین حرف‌ها و بهانه‌ها را می‌گرفتند یک فایده دیگر حضرت امیر(ع) و حکومت علی(ع) بعد از 25 سال این است که می‌خواهد بگوید این شعارها و این حرف‌هایی که قرآن و پیامبر(ص) گفت این‌ها زمان ندارد. اما شما چرا بعد از پیامبر(ص) این کارها را کردید؟ خب روشن بود برای مصالح اسلام! حضرت امیر(ع) وقتی به خلافت رسید فرمود اموالی که تا امروز محترمین و محترمات خوردند و بی‌جا بردند مشمول مرور زمان نمی‌شود نگویید بر هر چه گذشت صلوات حالا من می‌آیم دوباره از این به بعد اگر کسی دزدی کند جلویش را می‌گیرم، من هم از این به بعد می‌گیرم و هم از این به قبل. به بیت‌المال برمی‌گردانم. «لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ» اگر با این‌ها رفتید زن گرفتید مهریه کردید خانواده تشکیل دادید «وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ» رفتید کنیز گرفتید «لَرَدَدْتُهُ.» همه را به صاحبان حقش برمی‌گردانم. این یک حکومت اسلامی یک جور دیگر است آن یک حکومت اسلامی طور دیگری بود این یک حکومت اسلامی دیگر است. متنفّذان و بزرگان و بعضی از کسانی که سوابقی هم داشتند ناراحت شدند. ولیدبن‌عُقبه که از بزرگان اموی است و قبل از علی(ع) در حکومت مقامات زیادی داشت همین کسی که زمان خلیفه سوم استاندار کوفه است ولید مشهور، آن اول آمده پیش حضرت امیر(ع) می‌گوید که ما با شما بیعت می‌کنیم اما با این شرط، حضرت می‌فرماید چه شرطی؟ «نَحنُ نُبایعُکَ الیَومَ عَلَى أن تَضَ عَ عَنّا ما أصَبناهُ مِنَ المالِ فی أیّامِ عُثمان» به یک شرط، هرچه که زمان خلیفه قبل گیرمان آمده و به دست ما آمده آن‌ها برای ما باشد از ما چیزی را پس نگیرید، هی نگویید که آن‌ها بیت‌المال بوده و حق‌الناس بوده، اگر این شرط را قبول دارید ما با تو بیعت می‌کنیم. حضرت امیر(ع) فرمودند تو نمی‌خواهد با من بیعت کنی. ولید تازه مسلمان است خانوادتاً و کل فامیل‌شان ضد انقلاب هستند اسلام‌شان روی مصلحت و ترس بود و بیعت‌شان هم با علی(ع) که آمدند بکنند از ترس و مصلحت بود. از بچگی کل پدر و مادر و خانواده این‌ها با اسلام و انقلاب جنگیده بودند و آخرین گروه‌هایی بودند که اسلام آورده بودند حتی آخرین گروه‌های بنی‌امیه. خب این‌ها این حرف را زدند بعد یک کسانی از انقلابیون درجه اول مثل طلحه و زبیر هم آمدند همین را گفتند. – این جالب است – شما می‌ببینید ضد انقلاب سلطنت‌طلب ساواکی همین حرف را می‌زند بعد یک مرتبه می‌بینید یک کسی که قبل از انقلاب توی مبارزه بوده و تا مرز شهادت رفته، درگیری و زندان،‌ او هم می‌آید بعد از 25 سال همین مطالبه را از علی(ع) می‌کند. این‌ها آمدند چه می‌گویند؟ گله می‌کنند «إنَّکَ جَعَلْتَ حَقَّنَا فِی الْقَسْمِ کَحَقِّ غَیْرِنَا» علی آقا ما از بچه‌گی با هم هستیم پسرعمه‌ایم، پسرخاله‌ایم، فامیل هستیم در مبارزات کنار پیامبر بودیم شما به خلافت رسیدید ما اولین کسانی بودیم که با شما بیعت کردیم شما آمدید الآن که صورتحساب بیعت آوردند شما درست به اندازه بقیه از بیت‌المال به ما سهم می‌دهی؟ آن همه مبارزات و آن همه زحمت‌ها چه شد؟ «وَ سَوَّیْتَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَنْ لَا یُمَاثِلُنَا» ما یکی بقیه کسان هم مثل ما یکی؟ آن‌هایی هم که آخر آخر آمدند به پیامبر پیوستند و مسلمان قلّابی بودند یکی، من هم که صدها بار در راه پیامبر کشته می‌شدم من هم یکی؟ « مَنْ لَا یُمَاثِلُنَا فی ما عفی الله تعالی یما أفاء الله تعالى علینا بأسیافنا و رماحنا...» این‌ها کجا بودند وقتی که ما کنار تو با شمشیر و نیزه و با جان‌مان از این شعارها دفاع می‌کردیم. این‌ها کجا بودند؟ مگر این‌ها مثل ما هستند؟ چرا با هم یک جور برخورد کردی؟ با عرب و عجم، فاتح و مفتوح یک جور؟ حضرت امیر(ع) فرمودند که: «فان ذلک امر لم احکم فیه بادئ بدء» من بدعت نگذاشتم من شروع کننده این مسیر نیستم شما چطور این حرف را می‌زنید در حالی که «قد وجدتم أنا و أنتما رسول‌الله یحکم بذلک» من و شما و سه‌تایی‌مان با هم دیدیم که پیامبر چگونه حکومت کرد؟ چطور آمدید به من این حرف‌ها را می‌زنید همرزمان سابق؟ آقایان انقلابی مگر این کار من است من دارم روش پیامبر را عمل می‌کنم برای همین گفتم من به این‌ها کاری ندارم من به قرآن و پیامبر نگاه می‌کنم که چه گفتند. هزینه‌اش هم تحمیل سه‌تا جنگ بر علی(ع) بود در آن چهار سال و اندی، در حالی که حضرت امیر(ع) بعد از پیامبر(ص) حتی کسانی که می‌خواستند اعتراض کنند و شعار بدهند جلویشان را می‌گرفت. حالا جالب است یک نفر آمده بعد از قضیه سقیفه (بنی‌ساعده) که دید علی هم تحت فشار قرار گرفته بعد از مدتی که مقاومت کردند و تقریباً یک ماه بعد بیعت صورت گرفت ولی مشروط و انتقادی، بعد از آن باز بعضی‌ها اعتراض می‌کردند. یک نفر آمد وسط خیابان شروع کرد شعار دادن بعد از این که قضایا تمام شده و حضرت امیر(ع) هم با همه آن مخلّفات و شرایط بیعت کردند بعد آمده توی کوچه علیه این‌ها شعار می‌دهد و این که حکومت، حق علی است. حضرت امیر(ع) او را کنار می‌کشند و می‌فرمایند: «یا أَخَا بَنِی أَسَدٍ، إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ، تُرْسِلُ فِی غَیْر سَدَدٍ،» با اضطراب و بی‌قراری و احساساتی شما داری حرف می‌زنی و شعار می‌دهی، داری به نفع من شعار می‌دهی ولی احساساتی و تند. «وَدَع عنک نهبا صَیْح فی حَجراته» دیگر این قضایا را رها کن که تمام شد آن کاری که نباید می‌شد شد با قضایا دیگر این‌طوری برخورد نکن وقتی با عصبانیت می‌آیی حرف می‌زنی سخن ناصواب می‌گویی، و پرسش نابجا می‌کنی همه فهمیدند قضیه چیست؟ الآن دیگر وقت کش دادن نیست ما الآن باید طور دیگری و در مرحله دیگری وارد عمل بشویم.

خب هزاران موارد دیگری در زندگی امیرالمؤمنین(ع) هست که هر کدام یک درسی برای امروز و برای فردا و برای همیشه است و محدود در زمان و مکان خاصی نیست. و ایشان نشان داد که همان اصولی که پیامبر(ص) در مدینه چند هزار نفری، بعد در مکه و طائف با ثروت محدود، هم ارزش‌های اسلامی را اجرا کرد و هم شعارهای آن را داد حالا بعد از 25 سال که سرزمین اسلام دو برابر و سه برابر نشده، بلکه چند صد برابر شده و بزرگترین قدرت جهان شده است از آسیای میانه، ‌شمال شرق ایران تا شمال آفریقا همه این‌ها دست ایشان است و دوتا قدرت اصلی شکست خوردند و تمام شده، این همه ثروت آمده و طلا رایج شده، پول زیاد شده، خیلی‌ها ثروتمند شدند، اصلاً مسلمان‌ها در این 25 سال ثروتمند شدند طبقات خیلی بالا رفته، خانه‌ها اعیانی شده از بس در جهان فتوحات داشتند اگر علی(ع) بعد از 25 سال نمی‌آمد این‌طوری جا می‌افتاد که شعارهای اسلام و پیامبر برای مدینه چند هزار نفری دهه شصتی به درد می‌خورد برای یک حکومت قوی جهانی و در عرصه تمدن‌سازی و پیشرفت و با ثروت و قدرت زیاد و قاطی شدن با تمدن و فرهنگ‌های مختلف و ملت‌های مختلفی که زیر چتر اسلام آمدند دیگر آن شعارها و آن اصول کافی نیست و به درد نمی‌خورد. ولی علی(ع) نشان داد که چرا، بعد از سه دهه حالا که یک حکومت جهانی شدیم باز همان اصول درخشان همان توحید و عدل و انصاف و مساوات و برابری و برادری، همان‌ها قابل اجرا و قابل تداوم است. همان سخت‌گیری در عدالت و در بیت‌المال، همان ساده‌زیستی و مردمی بودن، همان شعار عدالت اجتماعی شدنی است البته عدالت اجتماعی در جامعه صد میلیونی با عدالت اجتماعی در یک جامعه چند هزار نفری طبیعتاً خیلی سخت‌تر است ولی آن اصول و آن شعارها همچنان باقی است و هست و قابل اجرا و قابل تداوم است.

و آخرین جمله، این تعبیری که خواستم برای شما عرض کنم، شخصیت علی(ع) جدا از حکومت علی، یعنی هم شخصیت علی یک الگوی فراتاریخی است و هم حکومت علی یک الگوی فراتاریخی است. شخص علی الگویی برای همه اشخاص است، حکومت علی، الگو برای حکومت‌هاست تا همین الآن ما شاخص دست‌مان است تا همین الآن ما می‌توانیم قضاوت کنیم کدام حاکمان، کدام جریان‌ها، کدام جناح‌ها، کدام دولت‌ها در چه مواردی انسانی و اسلامی هستند و در چه مواردی انسانی نیستند؟ نمونه کامل انسان تراز اسلام را پیامبر(ص) تربیت کردند هم مردم آن عصر، و هم مردم همه عصرها بتوانند با او رابطه برقرار کنند درست است که امامت بلافصل نشد، شیعه به آن خلافت بلافصل می‌گوید اما خلافت بافصل یعنی با فاصله که شد بنابراین سر بعد از پیامبر(ص) اختلاف داریم اما بعد از 25 سال که اختلاف نداریم شیعه و سنی معتقدند که بعد از 25 سال، قطعاً خلافت حق علی است و او خلیفه مسلمین است و او الگوست و او اهل بیت است و او مرجع فکری و مرجع اخلاقی، مرجع علمی و مرجع سیاسی و حکومتی است. مقام امامت علی، از 25 سال بعد از پیامبر(ص) دیگر تثبیت شده و دیگر شیعی نیست اسلامی است. امامت سیاسی‌اش را از این به بعد همه مسلمین قبول دارند در هر دو صورت چه نظر شیعه چه نظر سنی علی الگوست، حکومت علی الگوست، علی امام است، امام سیاسی است، امام اخلاقی و امام علمی است، همه قبول دارند که علی خلیفه پیامبر است حالا از سال 25 بعد از پیامبر به بعد، این‌جا همه متعهد هستند. از این به بعد هم رابطه فکری، اعتقادی، عاطفی و عملی که شیعه و سنی از قبل از 25 سال هم قبول داشتند باید هم قبول می‌داشتند طبق روایت پیامبر(ص) و از 25 سال به بعد دیگر متعلق به شیعه نیست، فقط برای شیعه نیست فقط هم علی نیست کل عترت پیامبر هستند چون پیامبر(ص) فرمود اهل بیت و قرآن، هم در احکام و هم عقاید، هم در سیاست و حکومت، سیاست وحکومت 25 سال آن اختلافی است، بعدش که دیگر اختلافی نیست از وقتی که علی به حکومت رسیده ما دیگر شیعه و سنی نداریم، و لذا بزرگان اهل سنت هم می‌گویند تا علی و حسن بود، ابوبکر و عمر و عثمان و علی و حسن، می‌گویند ما این 5تا را خلیفه رسول‌الله می‌شناسیم، و دیگر معاویه و از معاویه به بعد را بسیاری از علمای سنی هم خلیفه اسلامی نمی‌شناسند بعضی‌هایشان می‌گویند ولی خیلی‌هایشان نمی‌گویند بخصوص این چهار امام اصلی اهل سنت بخصوص در این قضیه صریح صحبت کردند که این دوتا باید با هم باشند که اگر با هم نباشند قرآن‌تان هم تحریف می‌شود قرآن را هم بد معنا می‌کنند، احکام شرع‌تان حتی احکام عبادات‌تان را بدعت می‌گذارند اگر اهل بیت نباشد حتی نمازتان را دستکاری می‌کنند. عترت کنار پیامبر، حالا به خلافت بلافصل علی معتقد هستی یا نیستی؟ فرقی از این جهت نمی‌کند اما ارتباط عقلانی، فکری، عاطفی با علی(ع) و کل اهل بیت(ع) همین‌هایی که امامان شیعه شناخته می‌شوند این دیگر قابل بحث نیست.

من عرضم را ختم می‌کنم یک جمله را بخش آخر عرایضم را جمع‌بندی کنم که نصب علی(ع) هم یک واقعیتی برای همان روزها بود که اگر آن روزها عمل می‌شد سرنوشت امت اسلام و سرنوشت کل جهان عوض می‌شد چون این‌ها ابرقدرت بودند. چطور الآن در دو – سه‌تا کشور آمریکا و شوروی دوتا کار می‌کردند یک مرتبه از طریق فیلم و رسانه و دانشگاه و افکار عمومی در سبک زندگی همه جا اثر می‌گذاشتند الآن خیلی جاها سبک زندگی‌ها تحت تأثیر این‌هاست اگر آن زمان به جای این‌ها علی بود لااقل به جای معاویه امام حسن(ع) و ائمه بودند ابرقدرت جهان، بزرگترین قدرت جهان به جای این که دست معاویه و یزید باشد دست حسن(ع) و حسین(ع) و امام سجاد(ع) بود مسیر نه فقط امت اسلام، بلکه مسیر کل دنیا عوض می‌شد علاوه بر آن، هم واقعیتی برای آن روزها بود و هم یک نماد و یک الگو برای همه روزها و همه قرن‌ها بود که حاکمان باید تقوا و تدین داشته باشند، ملاحظه غیر خدا نکنند فقط ملاحظه حق و حقوق حق‌الله و حق‌الناس بکنند، در راه خدا بی‌پروا باشند، حرکت کنند، عالم باشند، عاقل باشند، متواضع و مؤدب باشند، ساده‌زیست باشند، و این‌ها نماد زعامت اسلامی است و علی(ع) و به اهل بیت پیامبر(ص) نگاه کنید این‌طوری است. این است که گفتند نصب علی و غدیر، یک مسئله جهانی است یک مسئله فرقه‌ای نیست یک مسئله شیعی است، یک مسئله اسلامی است و یک مسئله انسانی و جهانی است.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha